نویسنده‌: ولی یوسفی*

مقدمه
آزادی آرمان بلند بشر است که همزاد و همپای زندگی انسان جایگاهی در خور اندیشه و آرزوی او از آن خویش ساخته و در گذر دیگر گونی‌های آدمیزادگان و زندگی و اندیشه‌ها و انگاره‌هایشان بحث‌ها برانگیخته و دشواری‌ها در افکنده و گشایش‌ها به ارمغان آورده است.
آزادی بهترین و گرامی‌ترین نیاز بشر است. مراد از آزادی، شکوفایی توانمندیهای روح انسانی در راستای ساختن جهانی انسانی تر و زیباتر، جهانی که در آن شاهد کاهش آلام بشری باشیم، جهانی که در آن بشریت از بردگی فکری، سیاسی، اقتصادی و عقلانیت منفعت‌طلبانه رها باشد و سرانجام جهانی که در آن انسان‌ها از زندگی در کنار همدیگر احساس آرامش و صمیمیت کنند.
گاه مسأله آزادی و اراده انسان در عرصه دانش کلام دینی زمینه رویارویی گسترده دامن مکتب‌ها و گرایش‌ها شده و گاه همین مسأله در کنار مبحث حقوق، برخورداری‌ها و تکالیف افراد و جوامع محور و موضوع نزاع‌هایی فقهی و سیاسی شده و مهم تر از همه آن که چون به عرصه اجتماع راه گشوده انگیزه و آرمان انقلابها و از سویی دیگر بهانه سرکوب‌ها شده است و در هماورد دیرین گاه پرچم آزادی بر فراز جوامع به اهتزاز درآمده و گاه نیز ابرهای خودکامگی و استبداد آسمان زندگی مردمان را سایه کرده و آزادیخواهی و آزادیخواهان را همدم زندان و زنجیر کرده است از این روی پرسمان «آزادی و اراده انسان و آزادی و حقوق همگانی بشر» در دو عرصه دانش کلام دینی و حقوق اساسی و فلسفه نظام‌های سیاسی پرسمانی شایسته توجه است که به رغم همه جستارهایی که در این دو زمینه انجام یافته همچنان در هر یک از این دو عرصه نیازمند بررسی و پژوهش بیشتر است.
در جوامع مختلف بشری و در چهارچوب اندیشه‌های گوناگون، از اندیشه‌هایی که به سرچشمه‌هایی وحیانی باز می‌گردند یا مدعی چنین سرچشمه‌هایی هستند تا آن اندیشه‌ها که بریده از وحی و پیام‌های وحیانی آهنگ ساختن بهشت است آفرید. خود در کویر تکیه بر مادیت کرده اند، هر یک از این دو مقوله یاد شده مورد اهتمام و توجه قرار گرفته اند و حاصل این اهتمام و توجه نیز فلسفه‌ها، مکتب‌ها و نظریه‌های گوناگونی است که فرا روی نهاده شده است و برخی از آنها به دوران خزان خویش درآمده اند و برخی دیگر همچنان در فصل شکوفایی و ثمردهی می‌زیند.
در این میان در دنیا امروز آنچه بیشتر تلاش‌ها و اهتمام‌ها را به سوی خود خوانده لایه کلامی مسأله آزادی است و از همین روی از نخستین سده اسلام تا روزگار حاضر نزاع بر سر چگونگی ایجاد سازگاری میان اراده خداوند و اراده بندگان یا به دیگر سخن، تقدیر خدا و اراده انسان به حیات خود ادامه داده و بستر زایش فرقه‌ها و نحله‌ها و بهانه تقدیس و تفسیق و تکفیرها شده و البته مجموعه ای گرانسنگ از کتاب‌ها و رساله‌ها و ردّیه‌ها و دفاعیه‌ها نیز در این عرصه پدید ساخته و برای نسل کنونی بر جای نهاده است، هر چند آن هیاهوی هزینه بر نتوانسته است به پرسش‌ها پایان دهد و این افراد انسانهایی بوده اند که بر پایه باور شخصی خویش به گونه ای با مسأله تقدیر کنار آمده اند.
اما آنچه در این میان مهم تر می‌نماید و شایسته توجه، تأمل و مطالعه بیشتر بوده و هست لایه حقوقی- سیاسی مسأله آزادی و جایگاه کارکردها و چالش‌ها و رهاوردهای اجتماعی- سیاسی آن است، حقیقتی که در آثار اندیشمندان اسلامی و غیر اسلامی و نظریه پردازان حقوق اساسی در جهان امروز کمتر مورد ملاحظه قرار گرفته و حتی کسانی هم که کتاب‌ها و رساله‌هایی در زمینه اندیشه و نظام سیاسی و ساز و کارهای حکومتی فراهم نهاده اند کمتر به این مسأله به گونه ای مستقل پرداخته اند.
مفهوم آزادی:
در ادبیات انگلیسی برای لفظ آزادی دو واژه Freedom و Liberty وجود دارد و آن عبارت از حقی است که به موجب آن، افراد بتوانند استعدادها و توانایی‌های طبیعی و خدا دادی خویش را به کار اندازند، مشروط بر آن که آسیب یا زیانی به دیگران وارد نسازند. در مفهوم آزادی برخی از اندیشمندان قائل به دو معنا شدند: مفهوم سلبی آزادی و مفهوم ایجابی آزادی.
به نظر آنیرایا برلین، در میان معانی گوناگون دو معنا از همه مهم تر و برجسته تر بوده است: دو آزادی مثبت (ایجابی) و آزادی منفی (سلبی).
آزادی مثبت: اولاً به معنای خود مختاری فردی و ثانیاً به مفهوم عمل بر حسب مقتضیات عقل و ثالثاً به معنی حق مشارکت در قدرت عمومی به کار رفته است. برلین درباره آزادی مثبت چنین نظر دارد و می‌گوید:
«معنای مثبت آزادی از خواست فرد برای خود مختاری بر می‌خیزد. آرزوی من [در مقام فرد] است که زندگی و تصمیمات من متکی بر خودم باشد نه بر نیروهای خارج از من می‌خواهم ابزار اراده خودم باشم نه اراده دیگران. می‌خواهم کارگزار باشم نه کارپذیر. و به موجب دلایل و اهداف آگاهانه ای عمل کنم که از آن خود من است نه به موجب عاملی که خارج از من اثر می‌گذارد. می‌خواهم کسی باشم، نه اینکه دیگران با من چنان رفتار کنند که گویی شیئی یا حیوانم یا برده عاجز از ایفای نقش انسانی خود باشم. این است که بخشی از رضای عقلانی بودن است»
آزادی منفی عبارت است از اعمال خود مختاری و توانایی انتخاب بدون مداخله عوامل بیرونی. برلین چنین می‌گوید: «به نظر می‌رسد که میزان آزادی من به این عوامل بستگی داشته باشد: الف) چه امکاناتی پیش روی دارم، ب) تحقق هر یک از انتخاب‌ها در مقایسه با یکدیگر تا چه اندازه در زندگی ام اهمیت دارد، با توجه به وضعیت و شخصیت من، ج) این انتخابها و امکانها تا چه حد با عمل عمدی انسان توسعه می‌یابد یا محدود می‌شود، د) تحقق هر یک از انتخاب‌ها چقدر ساده یا دشوار است، هـ) خود فرد و نیز احساسات عمومی جامعه ای که در آن زندگی می‌کند چه ارزشی برای هر یک از انتخابها قایل است»
به نظر می‌رسد برلین از حد حرف فقدان سلطه خارجی فراتر می‌رود. سی. بی مک فرسون، فیلسوف معاصر، در انتقاد از تعاریف و تقسیم بندی برلین استدلال کرده است که تقابل مورد نظر وی میان مفاهیم آزادی منفی و مثبت حتی بر طبق تعاریف خود او واقعاً برقرار نمی‌شود.
آزادی از دیدگاه متفکر و اندیشمند مسلمان، دکتر یوسف قرضاوی (یکی از ارزشهای انسانی که اسلام آن را بسیار مهم و محترم می‌شمارد آزادی است) آزادی آنچنانی که همه انواع قید و بندها و فشارهایی که سبب سلب اراده و پایمال شدن کرامت انسان بشود از میان برداشته شوند.
این آزادی در همه عرصه‌ها و زمینه‌های دین، دانش و اندیشه، آزادیهای سیاسی و اجتماعی را در بر می‌گیرد، اصل «آزادی یا حریت» نقطه مقابل «بردگی» است، و بردگی یعنی اینکه انسانی تحت فرمان و اراده دیگری قرار داشته باشد. آزادی و حریت هم به معنی رهایی از آن فرمانبرداری و سلطه پذیری است.
معنی «حریت و آزادی» شامل همه انواع آزاد شدن انسان از زیر سلطه و فشار فکری و فرهنگی حکومت‌های ستمکار و نیروهای سرکوب گر نیز می‌شود: در همین راستاست که خلیفه دوم (رض) خطاب به عمرو بن عاص والی مصر سخنی تاریخی و ماندگار را فرمود که: «مَتی استَعیدتم الناس وَ قَد وَلدتهم امهاتهم اَحراراً » «چرا مردمی را که مادرانشان آنان را آزاد بدنیا آورده اند، به بندگی و بردگی گرفته اید ؟!» سخنی که اکنون سرلوحه و تیتر قوانین بین المللی و میثاق حقوق بشر گردیده است و غرب به آن افتخار می‌نماید.
و فرموده علی بن ابی‌طالب که می‌فرماید: «وقتی که خداوند تو را آزاد آفریده است، بنده و گردن کج دیگری مباش»
آزادی از دیدگاه دانشمند معاصر دکتر محمد عماره آزادی برابر زندگانی و آزاد کردن انسان از قید بردگی نقطه مقابل آزادی یعنی بردگی و بندگی به مثابه مرگ و مردگی است که بردگان را در حکم مردگان قرار می‌دهد و آزادی عین زندگی و زندگانی است.
پس مسلماً اسلام کفاره آن که انسانی را از شمار زندگان به شمار مردگان درآورده خارج کردن انسانی برده را از شمار مردگان- به سبب برده بودن به شمار زندگان- با آزاد کردن تعیین نموده پس این قانونگذاری «آزادی» را تا مقام «زندگانی» بالا برده است و اشاره به این نکته دارد که تنها آزاد گانند که زندگانند.
خجسته آزادی:
چه زبان توانایی است زبان قصه! چه قدرت و گسترش و ظرافتی هست در سمبولیسم، هیچ چیز نیست که در آن و بدان نتوان گفت، سمبولیسم در اروپا در دوره ای رشد کرد که اختناق سیاسی پدید آمد. یک نویسنده توانا در بحرانی ترین و شدیدترین شرایط سیاسی و دیکتاتوری خطرناک ترین حرفها را می‌تواند بزند.
نویسنده را جز خواننده اش هیچ قدرتی نمی‌تواند ساکتش کند، اما یک نویسنده سیاسی که در شرایط ترور و وحشت و خفقان می‌نویسد و حرفهایش را هم می‌زند و همه آرزوها و افکار آزادیخواهانه اش را، بغض و نفرت‌هایش را بیان می‌کند، در پرده رمزها و سمبل‌ها و قصه‌ها و هنرمندی‌ها... باز هم در آرزوی روزی است که بتواند بیاید توی خیابان، بنشیند و رو در روی دشمنان آزادی از جگر فریاد زند: ای آزادی تو را دوست دارم، به تو نیازمندم، به تو عشق می‌ورزم، بی تو زندگی دشوار است، بی تو من هم نیستم، هستم، اما من نیستم، یک موجودی خواهم بود تو خالی، پوک، سرگردان، بی امید، سرد، تلخ، بیزار، بدبین، کینه دار، عقده دار، بی تاب، بی روح، بی دل، بی روشنی، بی شیرینی، بیهوده، من بی تو، یعنی هیچ!!!
ای آزادی، به مهر تو پرورده ام، ای آزادی، قامت بلند و آزاد تو،مناده زیبای معبد من است، ای آزادی، کبوتران معصوم و رنگین تو، دوستان همراز و آشنای من اند، کبوتران صلح و آشتی اند، پیک‌های همه مژده‌ها و همه، پیام‌های نوید و امید و نوازش من اند. ای آزادی، کاش با تو زندگی می‌کردم، با تو جان می‌دادم، کاش در تو می‌دمیدم، در تو دم می‌زدم، در تو می‌خفتم، بیدار می‌شدم، می‌نوشتم، می‌گفتم، حس می‌کردم، بودم. ای آزادی، من از ستم بیزارم، از بند بیزارم، از زنجیر بیزارم، از زندان بیزارم، از حکومت بیزارم، از باید و امر کردن خیلی بیزارم، از هر چه و هر که تو را در بند می‌کشد بیزارم. زندگیم به خاطر تو است، جوانیم به خاطر تو است و بودنم به خاطر تو است.
ای آزادی، مرغک پر شکسته زیبای من، کاش می‌توانستم تو را از چنگ طراحان و طرفداران وحشت، سازندگان شب تاریکی و سرما، سازندگان دیوارها و مرزها و زندانها و قلعه‌ها رهایت کنم، کاش قفست را می‌شکستم و در هوای پاک بی ابری بی غبار بامداد پروازت می‌دادم، اما . . .
دستهای مرا نیز شکسته اند، زبانم را بریده اند، پاهایم را غل و زنجیر کرده اند و چشمانم را نیز بسته اند. . . وگرنه، مرا با تو سرشته اند، تو را در عمق جان خویش، احساس میکنم، طعم تو را هر لحظه در خویش می‌چشم، بوی تو را همواره در فضای خلوت خویش می‌بویم، آوای زنگ دار و دل انگیزت را که به سایش بالهای فرشته ای در دل ستاره ریز آسمان شبهای تابستان کویر می‌ماند همواره می‌شنوم. همه روز با توام، گام به گام همچون سایه با تو همراهم، هرگز تنهایت نمی‌گذارم، همه جا، همه وقت تو را در کنارم و مرا در کنارت می‌بینند.
آنکه در کنارت شب نامه‌ها، مقاله‌ها، رساله‌ها، شعرها، داستان‌ها، ترانه‌ها، تصنیف‌های بسیاری را، که ما زیر نگاههای دژخیمان و در روزهای پر وحشت و شبهای پر هول حکومت جبارانه کینه توز تو و من، نوشته و سروده است.
و تو تنها نیستی و تو را هرگز تنها نمی‌گذارم و تو . . . که مرا کم می‌شناسی، ای که همه زندگیم از آن تو بوده است و از آن تو است که هرگز تسلیم اختناق و غصب و استبداد نبوده ام و بند بندم اگر بگسلند دل از تو نمی‌پردازم که تو دل منی و سرشته در آب و گل منی و شکنجه‌ها، خبر مهر تو را در من نیفزده است و زندانها خبر هوای تو را در سر من نیاورده است. دشمنی‌ها و وحشت‌ها و تعقیب‌ها خبر وفای تو را در من استوارتر نساخته است.
وه.... شبها..... وه.....! چه دشوار است سخن گفتن از شبها، شبها که آدم‌ها نیستند و دیوارها در ظلمت گم اند و چشم سلطان خفته است و پاسداران قلعه‌ها خواب اند: و...... من می‌مانم و تو بیدار و چشم عالمیان در خواب و ماه چشم انتظار چهار کبوتر که در قفسهایشان را بشکنند و درهم آمیزند و در سینه مهربان آن تنهای زیبای آسمان..... و شبها که افسرده و رنجور مرا رها می‌کنی و به خانه باز می‌گردی و می‌گوید چرا آن سال نیامدی چرا سال پیش نبودی چرا دو سال پیش آن مقاله را ننوشتی و چرا شعری که در ثنای من سروده بودی چاپ نکردی؟ فراموشم کردی! تعقیبت کردند؟ و تو دیگر خاموش و تنها مخاطبی و این منم که یک ریز حرف می‌ زنم!
از هر چه می‌خواهم، از هر چه می‌خواهی من هم گفتنم و همه سرودنم و قصه ام و افسانه ام شعرم ترانه ام و غزلم و تصنیفم و داستان و حکایتم و کنایتم افسونم و افسوسم. نوازشم و نیایشم فلسفه ام و مذهبم و تاریخم و عرفانم و توصیفم و تصویرم تجسمم و روایتم......
و فردا، من که دلم مرغک مجروح بی آشیان تو شده است، بر سر کوهستانهای مشرق می‌روم و به پشت تیغه کوه صبحگاهی می‌رسانم، از تو می‌خواهم که برایم حکایت کنی که ای آزادی، آزادی من که در چنگ استبداد به اسارت افتاده ای، کاش می‌توانستم قفست را بشکنم و تو را در فضای پاک بی دیوار پرواز دهم اما مرا نیز به بند کشیده اند.!! ای آزادی چه زندانها برایت کشیده ام! و چه خواهم کشید و چه شکنجه‌ها را تحمل کرده ام و خواهم کرد اما خود را به استبداد نخواهم فروخت من پرورده آزادی ام. بگو چگونه بیدار می‌شوی؟ چگونه ای؟ چگونه بیرون می‌روی و چه می‌کنی؟ چه میگویی؟ چه حالی داری؟ چه حرفی می‌زنی؟ با که ای؟ با آنها چه می‌کنی؟ کجا میروی؟ کجا می‌برندت؟ و بعد شب کجا می‌روی؟ چه می‌اندیشی؟ چگونه شب را نیمه شب میکنی؟ بگو، مو به مو، ذره به ذره، لحظه به لحظه.... آه! من باید بدانم.... هر دانستن من یک نوع با تو بودن من است! هر ندانستن من یک نوع با تو نبودن مضاعف من است! اگر هم اکنون بدانم چه می‌کنی به کجایی با که ای، من نیز میدانم باید کجا باشم، با کدام و چه می‌کنم! دریغ مکن بگو هر لحظه کجایی چه می‌کنی؟ تا بدانم آن لحظه کجا باشم، چه کنم؟....
ملولان همه رفتند در خانه ببندید
بر آن عقل ملولانه همه جمع بخندید
به معراج بر آیید چون از آل رسولید
رخ ماه ببوسید چون بر بام بلندید
چون به آزادی نبوت‌هادی است
مؤمنان را از انسیا آزادی است
ای گروه مؤمنان شادی کنید
همچو سرو و سوسن آزادی کنید
(مثنوی دفتر ششم ابیات. 4541 و 4540)
آزادی عامل تربیت ملت‌ها و حیات معنوی و احقاق حقوق و احساس کرامت و ابهت به اضافه عدالت. آزادی، مادر و حافظ قوانینی است که حقوق اساسی آحاد ملت را تأمین و مساوات را بدون توجه به نژاد و دین و مذهب و زمان تقسیم می‌کند و دلها را با هم الفت و آشتی می‌دهد و در همین شرایط است که فرصت‌هایی برابر برای رشد فراهم می‌شود و راه تزویر و نیرنگ و دغل بازی مسدود می‌گردد. در سایه آزادی است که عدالت در جامعه رنگ و بو پیدا می‌کند.
«ضفدع» سخنی بدین مضمون بر زبان آورده که ورد زبان فیلسوفان گردیده است:
«در گلویم گلوله ای گیر کرده، مگر گلویی که در آن گلوله است توان سخن گفتن را دارد؟» هرگاه به خیرخواهان و مصلحان و ناصحان مجال بیان و اندرزگویی داده نشود، عرصه برای چابلوسی متملقان فراهم خواهد گشت. همچنان که نور و رعد و برق در اثر برخورد ابرهای متفاوت تاریکی شب را روشن می‌نماید، نور حق و حقیقت در اثر برخورد اندیشه‌های متفاوت متجلی خواهد شد و بر تاریکی‌های نور حقیقت خواهد تاباند. اما ای آزادی من تو را خوب می‌شناسم مطمئنم روزی خواهید آمد و همه زنجیرها را پاره خواهید کرد و پارچه‌های سیاه را از روی چشمانت بر خواهید داشت و همچون گذشته می‌آیی آزادگان و آزادیخواهان با آرامش خاطر و امنیت به روی زندگی آزاد لبخند خواهند زد.

*کارشناس علوم اجتماعی (پژوهشگری)


منابع و ماخذ
1-دکتر قرضاوی، یوسف، دورنمای جامعه اسلامی، مترجم عبدالعزیز سلیمی، نشر احسان، چاپ 1378
2-عبدالهی، جوانمیر، بررسی تطبیقی حق آزادی بیان از دیدگاه اسلام، نشر احسان، چاپ1386
3-الغنوشی، استاد راشد، آزادیهای عمومی در حکومت اسلامی، مترجم حسین صابری، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ 1381
4-شریعتی، علی، خودسازی انقلابی، انتشارات الهام، چاپ1370
5- دکتر سروش، عبدالکریم، مدارا و مدیریت، انتشارات موسسه صراط، ‌چاپ1385
6-دکتر عماره، محمد، چکیده‌های اندیشه اسلامی، مترجم مجید احمدی، انتشارات ایلاف، چاپ1382
7- استاد محمد طحان، مصطفی، چالش‌های سیاسی جنبش معاصر، مترجم خالد عزیزی، نشر احسان، چاپ 1381
8-غزالی محمد، فساد سیاسی در جوامع عربی و اسلامی، مترجم عبدالعزیز سلیمی، نشر احسان، چاپ1382
9- غزالی محمد، نقش قرآن در جهان معاصر، مترجم محمد حسین صالح‌پناه، انتشارات هه‌ژار، چاپ1380